بررسی وضعیت کیفیت نیروی انسانی که در
عملیات رمضان شرکت کردند به سادگی دیگر موارد نیست. هم اسناد و مدارک کافی در
دسترس نداریم و هم رویکرد مناسبی برای این مسئله تعریف نشده است. وضعیت صحیح این
است که ابتدا کیفیت به چند مورد تقسیم شده و هر مورد به صورت کمّی درآید تا بتوان
مأخذ مناسبی برای مقایسه داشت. مثلا کیفیت تیراندازی نفرات را می توان بر اساس
نمره ای که در میدان تیر گرفته اند با هم مقایسه کرد ولی وقتی چهارچوب کمّی مناسبی
برای کیفیت تعریف نشده باشد هر گونه بررسی کیفی به ناچار به یک سری کلی گویی و
ژاژخواهی منجر خواهد شد.
به هرحال... برای ورود به مبحث شاید بد
نباشد که نیروهای رزمنده را یک تقسیم بندی ابتدایی بکنیم. لازم به توضیح نیست که
این تقسیم بندی من درآوردی است:
1. نیروهای
نظامی حرفه ای: پرسنل نیروی زمینی، هوایی و دریایی ارتش، ژاندارمری
2. نیروهای
شبه نظامی حرفه ای: پرسنل سپاه پاسداران
3. نیروهای
شبه نظامی غیرحرفه ای: سربازان اجباری
4. نیروهای
شبه نظامی داوطلب: داوطلبان بسیج
حال سعی می کنیم تا حد امکان هر دسته را
به صورت خلاصه بررسی کنیم.
1. نیروهای
نظامی حرفه ای: این نیروها در میان نیروهای رزمنده ی ایرانی بهترین آموزش و بهترین
امکانات را داشتند. اما مسائل و مشکلاتی که از ابتدای انقلاب تا آغاز جنگ گریبان
پرسنل ارتش را گرفت سبب شد تا کیفیت این نیروها در میدان جنگ بسیار پایین تر از
آنی باشد که انتظار می رفت. در درجه ی اول اعدام بسیاری از فرماندهان عالی رتبه ی
ارتش ،که هزینه ی زیادی برای آموزش و تربیت آنها بر بیت المال تحمیل شده بود،
روحیه ی عمومی ارتش را پایین آورد و منابع انسانی آن را به صورت معنی داری تقلیل
داد. در درجه ی دوم بی اعتمادی پس از کشف توطئه ی کودتای نوژه سبب شد تا بسیاری از
نفرات ارتش در ارتباط با کودتا دستگیر بشوند که این امر هم ضربه ی دیگری بر ارتش
بود چرا که هم تعدادی از نفراتش را از دست داد و هم اعتماد به ارتش در میان
سیاستمداران از بین رفت. مسائل مربوط به جابجایی های گسترده در بین واحدها نظم
بسیاری از واحدها را از بین برده بود. از طرفی ارتش ایران به شدت نیازمند سلاح و
مهمات وارداتی بود و قطع واردات مهمات و قطعات یدکی و سلاح کیفیت رزمی ارتش را ،به
ویژه در نیروی دریایی و هوایی که عمدتا سلاح-محور هستند تا نفر-محور، پایین آورد.
در طی عملیات رمضان شاهد بودیم که ارتش در قواره ای که انتظار می رفت ظاهر نشد و عملا
بار اصلی شکستن خط دشمن ، مخصوصا بعد از مراحل اول و دوم، به دوش سپاه افتاد.
2. نیروهای
شبه نظامی حرفه ای: نیروهایی که پس از انقلاب به سپاه پیوستند نیروهای مردمی بودند
که به خاطر دفاع از انقلاب نظامی گری را پیشه ی خود ساختند. این نیروهای شبه نظامی
آموزش نسبتا کمی دریافت می کردند، 45 تا 90 روز، و پس از آن بین واحدهای سپاه
تقسیم می شدند. سپاه عمدتا وظیفه ی حفاظت از شهرها را برعهده داشت و به همین دلیل
نفرات این نیرو تجربه ی جنگی نسبتا کمی داشتند. با این وجود با آغاز جنگ سپاه تمام
قد وارد عرصه شد و هر چه در توان داشت پای کارآورد. با وجود فداکاری ها و عزم
بالای این نفرات نبود آموزش کافی و تجربه ی مناسب تلفات زیادی بر این نیرو وارد
کرد. فرماندهان سپاه سن کمی داشتند (متوسط سن فرماندهان سپاه در زمان عملیات رمضان
به زور به 30 سال می رسید) و سعی می کردند تا با آزمون و خطا به نتیجه برسند.
بهترین تصویر از این فرماندهان را حاج همت در یک سخرانی توجیهی برای نفراتش پس از
پایان عملیات رمضان ارائه کرده است: نه اصلا خود این فرماندهان قبل از جنگ دوره ی
نظامی دیده بودند. هرچه آموختند، حاصل این خونها بوده.... هی خون بود که ریخته شد
و دشت ها را گلگون کرد، ما روی این خون ها راه رفتیم و تجربه آموختیم..... تا ذره
ذره یادگرفتیم چطور باید بجنگیم. کیفیت فرماندهی این فرماندهان را می توان در
مرحله ی آخر عملیات دید که با اشتباه حاج همت و خرازی در تعیین موقعیت مثلثی های
عراق خاکریزی که با مجاهدت بچه های جهاد سازندگی در شب عملیات احداث شد مسیری
اشتباه داشت و در نتیجه کل عملیات به شکست انجامید. این مورد به صورت جزئی ،و خود
عملیات رمضان به صورت کلی، همان چیزی است که همت با تعبیر تجربه آموختن از آن
یادکرد.
3. نیروهای
شبه نظامی غیرحرفه ای: اینها سربازان وظیفه ای بودند که به خدمت فراخوانده شده
بودند. هرچند که آموزش سربازان ارتش از بسیاری از نفرات سپاه و بسیج بهتر و حرفه
ای تر بود اما این مطلب مهم که آنها نه با پای خود بلکه به صورت اجباری به جنگ
آمده بودند سبب شد تا کیفیت لازم را در زمان های حساس نداشته باشند.
4. نیروهای
شبه نظامی داوطلب: داوطلبان بسیج بیشترین نیروی رزمنده ی ایران و همچنین بدکیفیت
ترین آنها بودند. عبارت زیر را حسن باقری در یک جلسه ی تصمیم گیری پس از پایان
مرحله ی پنجم درباره ی کیفیت نیروی بسیج گفت: ... دشمن با اتکا به این
خاکریزها و دو جناح، جلو می آید. خب نیروهای پیاده ی ما نمی توانند تا این حد
پیچیدگی را حل بکنند، نیروی ما از تخصص لازم برخوردار نیست تا در شرایط پیچیده،
تصمیمهای پیچیده ای بگیرد. نیروهای بسیج یک آموزش عمومی 45 روزه دریافت می
کردند که عموما شامل نظام جمع و نحوه ی کار با کلاشنیکوف و دست بالا آرپیجی بود.
نتیجه اینکه بسیاری از آنها از مسائل مختلف تاکتیکی مثل کمین و ضد کمین، آرایشهای
نظامی، جهت یابی و ... آگاهی کاملی نداشتند و نتیجه ی کیفیت آموزش پایین این
نیروها را نه تنها در این عملیات بلکه در عملیات های بعدی هم دیدیم.
هرچند
که تا انتهای جنگ مشکل کیفیت نیروی رزمنده ی ایرانی حل نشد ولی خوشبختانه در دوران
پس از جنگ نیروهای نظامی ایرانی سرمایه گذاری بهتری بر روی نیروی انسانی خود کردند
و هرچند که تا رسیدن به شرایط آرمانی در این حوزه فاصله داریم اما با برنامه ریزی
بهتر و بودجه ی بیشتر می توانیم امید داشته باشیم که نیروی انسانی با کیفیتی در
خدمت نیروهای نظامی ایران باشند.
ضعف استراتژی
همانطور که در قسمت قبلی بیان شد یک سری فرضیات (بعضا درست و
بعضا غلط) ایران را به ادامه ی درگیری نظامی با عراق تشویق کرد. در نهایت همانطور
که نمودار زیر نشان می دهد نه ایران و نه عراق چاره ای جز نشستن بر پشت میز مذاکره
نداشتند اما طرف ایرانی (که فکر می کرد به جایی رسیده است که دست بالا را دارد) به
جای آتش بس و مذاکره راهکار ادامه ی جنگ را انتخاب کرد چرا که گمان می کرد شرایط
بین المللی و منطقه ای به گونه ای است که برای رسیدن ایران به اهدافش راهکار دیگری
ندارد.
اندکی قبل از حمله ی نظامی ایران
به سوی بصره قطعنامه ی 514 سازمان ملل متحده صادر شد که از طرفین خواسته بود به
درگیریهای نظامی پایان داده و به آتش بس تعهد بدهند اما ایران این قطعنامه را برای
رسیدن به صلح پایدار کافی نمی دانستند. دستگاه دیپلماسی ایران از این نکته غفلت
کرده بود که هدف از این قطعنامه نه رسیدن به صلح عملی بلکه برداشتن گامی برای
محدود کردن عملیات نظامی و در انتها ترغیب طرفین درگیری نظامی به انتخاب راهکارهای
سیاسی بود. وضعیت روحی آن زمان سیاستگذاران ایران و قاطبه ی مردم به گونه ای بود
که هر گونه پذیرش راهکار سیاسی را به معنای وادادگی و خیانت به آرمانهای انقلاب
تلقی می کردند و صداهای اندکی که در راستای پذیرش این قطعنامه در جامعه طنین افکند
در جامعه خریداری پیدا نکرد.
از طرف دیگر دیدیم که بر اساس یک سری موارد نظامی و سیاسی
تنها راهکار نظامی ایران برای ادامه ی جنگ حمله به بصره بود. امروز قصد داریم که
استراتژی ایران برای ادامه ی جنگ را بیشتر بشکافیم.
همانطور که همه می دانیم و بارها و بارها به آن اشاره شده است
مرحوم هاشمی رفسنجانی ،به عنوان معمار استراتژی نظامی ایران در برابر عراق، شعار
جنگ جنگ تا پیروزی را تبدیل کرد به شعار جنگ جنگ تا یک پیروزی. این تعبیر تمسخر
آمیز تعبیری است که بسیاری از فرماندهان سپاه در اشاره به استراتژی رفسنجانی از آن
استفاده می کنند و منظورشان این است که تا یک زمانی هدف جمهوری اسلامی شکست دادن
عراق بود اما رفسنجانی به فرماندهان عالی جنگ گفته بود که اگر شما بتوانید یک جای
استراتژیک از خاک عراق را فتح کنید من جنگ را به روشهای سیاسی پایان خواهم داد و
دیگر نیازی به ادامه ی جنگ نخواهد بود. اگر مباحث سابق را درباره ی 36 استراتژی
کهن چین به یاد داشته باشیم باید بدانیم که این استراتژی جدید تحت هیچ کدام از آن
استراتژی ها نبود و در حقیقت رفسنجانی یک استراتژی از خودش ابداع کرده بود که تنها
گذشت زمان ثابت کرد استراتژی اشتباهی بوده است. حتی اگر ایران موفق به تصرف بصره،
کرکوک، خانقین یا حتی خود بغداد هم می شد دلیل نمی شد که بر این اساس بتوان جنگ را
به پایان رساند. بارها و بارها در طول تاریخ کشورهایی مورد تهاجم قرار گرفته و حتی
پایتخت آنها هم سقوط کرده اما در نهایت آن کشور جنگ را به موفقیت به پایان رسانده
است.
اما از غلط بودن یا ضعف این استراتژی که بگذریم اشکال اصلی در
خود این استراتژی نبود بلکه در اجرای آن بود. دستگاه اداری ایران هیچ گاه در تمامی
6 سال بعدی جنگ نخواست یا نتوانست خود را برای رسیدن به همین تک پیروزی هم آماده
کند. وضعیت نیروهای مسلح هیچگاه بهبود پیدا نکرد. سازمان های رزمی ایران بارها و
بارها اشتباهاتشان را تکرار کردند. صنایع ایران هیچگاه برای چنین جنگی تجهیز نشدند
و عموما از تهیه ی مایتحتاج مورد نیاز این جنگ برکنار ماندند و تنها در اواخر جنگ
بود که برای بعضی از آنها تکالیفی در جهت تهیه ی ملزومات جنگ ابلاغ شد. سازمانهای
اداری ایران نیز در خدمت اهداف جنگ قرار نگرفتند. هرچند که قرار بود تمام سازمانها
و نهادها در خدمت جنگ باشند اما این شعار تنها در مرحله ی حرف باقیماند و جز بعضی
نهادهای خاص (مانند جهادسازندگی) هیچ گاه به صورت کامل عملی نشد. دستگاه دیپلماسی
کشور کماکان از درک تحولات نظام بین المللی غافل بود و تا انتهای جنگ هیچ حرکت
مؤثری در کاهش نفوذ سیاسی بغداد و برعکس افزایش نفوذ ایران نکرد. دانشگاه های کشور
همان طور که الان هم به صورت جزایری جدا از نیازهای کشور به فعالیت خود ادامه می
دهند در آن زمان هم به صورت مستقل از نیازهای جبهه و جنگ فعالیت می کردند و به جز
مواردی اندک و معدود کمتر مواردی می شد که پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکتری
در جهت حل مسائل و مشکلات جنگ باشد.
به صورت خلاصه دستگاه اداری کشور راه خود را می رفت و دستگاه
نظامی کشور هم راه خود را می رفت. در نهایت عدم مدیریت صحیح این واگرایی سبب شد تا
آن نامه ی معروف دکتر/سردار/حاج آقا رضایی خطاب به امام خمینی (ره) نوشته شود که
تمامی موارد بالا را به صورت جزء به جزء شرح داده بود و نشان می داد که دستگاه
اداری کشور تا چه حد از تدارک جنگ غافل بوده است.
در ادامه ی این سلسله درسها به موارد جزئی دیگری هم می
پردازیم که بسیاری از آنها ریشه در دیدگاه غلط استراتژیک سیاستگذاران و فرماندهان
نظامی ایران دارد.
با ما باشید